دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

انتقال یافت

یا سلام به همه ی دوستان 

 

طی در خواست دوستان که همه از بلاگ اسکای خسته شده بودن با یه عملیاتی که دوست خوبم فیروزه برام انجام داد این وبلاگ به آدرس زیر انتقال یافت  منتظرم که همگی بیایین به خونه جدید. 

 

 

 http://giso-kamand.blogfa.com/ 

 

 

3 سالمون تموم شد

امروز یاد آور خاطرات  3 سال پیش هست برام!  

3 سال پیش همین روز! اصلا فکرشم نمی کردم که روزی ما به هم اینقد وابسته شیم عاشق شیم! 

3سال گذشت و ما میخاییم پا بزاریم تو 4 سالگی! 

روزها مثل برق و باد گذشتن! اصلا احساس نکردم گذر زمان رو! 

تو این 3 سال خیلی اتفاق ها برامون افتاد اتفاقات تلخ و شیرین! ولی الان که فک میکنم حس میکنم بدترین اتفاقات هم شیرین بودن به نوعی! شیرین بودن که نتونستیم از هم جدا شیم و فهمیدیم که نمیشه! پس دیگه هیچ وقت حتی فکرشم نمیکنیم که بخاییم این کارو انجام بدیم! 

میخام یعنی تصمیم گرفتم که عوض شم! خودم نه! ولی بعضی از اخلاق های بدم رو ترک کنم! و بعضی اخلاق های بدش رو تحمل کنم! خدا کمکم کن بتونم. 

 

امیدوارم همه کسایی که کسی رو دوست دارن و دلی عاشق دارن روزی برسه که دارن دوتایی باهم تولد صدمین سالگرد عشقشون رو جشن میگیرن . 

خدایا شکرت

با یکی اختلاف حساب دارم ! اشتباه از طرف من بوده!نه اون! 

نمیدونم چه طور شده که اشتباه به این گندگی رو کردم! 

وقتی از سال مالی۸۹ میخاستم حسابها رو انتقال بدم به ۹۰ طرف بدهکار بوده و من بستانکار نقلش کردم حساب هام نمیخوندن میدونستم یه جای کار اشکال داره ولی ... هیچ وقت فک نمیکردم... خلاصه که من تازه این موضوع رو فهمیدم و جالب اینه که طرف یکی از اون آدمهایی هست که همه چی رو دیر حالی میشه نمیدتونستم چه جوری قراره این آدم رو حالی کنم این موضوع رو ۵ روزه تو دلم نگهداشتم به هیچ کی نگفتم چند شب بود که نمیتونستم راحت بخابم! 

شب اولی که فهمیده بودم از ساعت ۱۲ بیدار شدم همش مثل کابوس میدیدمش دیگه نتونستم بخابم استرس همه وجودم رو برداشته بود! دیروز صبح که اومدم همش احساس میکردم قراره بیاد و چک بخاد اون اتفاق افتاد اومد صداش رو که شنیدم رفتم دفتر دیدم به رییس میگه چک تسویه برج ۷ من رو بدید زنگ زد رییس : 

-چقد مونده تا ایشون تسویه شن؟ 

-لطفا بگید خودشون بیان اتاقم تا چکش رو خودم بنویسم 

-باشه می فرستمش اونجا 

 

اومد: 

-سلام خسته نباشید 

-سلام ممنون  

-لطفا عجله کنید من کارم زیاده 

-بلی حتما فقط یه مشکلی هست یه اختلاف حساب داریم باهم 

-چه اختلافی خانم؟ 

-یه مبلغی هست که ..(همه رو توضیح دادم) 

گفت من این ها حالیم نیست همه رسید هام رو باید در بیاری اصلا من این چک ها رو نگرفتم! 

-جریان چک ها نیست آقا از سال ۸۹ منتقل شده! 

-خب رسید های سال ۸۹ رو هم دربیارین اصلا من چرا باید پارسال بدهکار شما بودم؟؟؟؟؟؟  

-مشکلی نیست من همه رو در میارم 

-باشه پس چک منو بنویسین لطفا 

-نمیشه که باید این اختلاف حل شه بعد من چک بنویسم براتون! 

-من لازم دارم و.... 

-من فقط می تونم نصف مبلغ رو بنویسم  

-نه اگه نصفه ش رو میدی نمیخام!و قهر کرد و رفت! 

کجا رفت؟مستقیم دفتر مدیریت!!!!!!!!! و من سرشار از استرس بودم!که الان قراره رییس چی بگه؟ 

نتونستم تحمل کنم رفتم تو دیدم داره توضیح میده همه رو از سیر تا پیاز! با چهره ای پریشان  نگاهش میکردم رییس هم هیچی نگفت فقط گفت که اشکال نداره خی اختلاف دارید یه روز بیایین بشینین و حل کنین!و مرد رفت 

از اون روز رییس حتی یک بار هم ازم نپرسیده که جریان چیه؟ 

خدا صد هزار بار شکرت میکنم چون هر کی بود الان منو چند بار .... خدایا شکرت میکنم 

ولی ازت میخام بهم صبر بدی که بتونم از پس این کار بر بیام!استرس داره منو از پا در میاره چرا همیشه باید استرس داشته باشم 

ولی الان که اینجا نوشتم خالی شدم خیلی سبک شدم 

برام دعا کنین حل شه این مشکل دوستای گلم 

همه تون رو دوست دارم

چیزایی که الان دارم بهش فک میکنم

موندم بین این همه فکر و خیال 

به خودم میگم که چرا اینقد سست هستم!چرا باید من وابسته یه نفر باشم که حتی وقتی اون بهم نگه شب بخیر نتونم یه شب بخابم؟واقعا چرا باید این همه وابسته یکی باشم؟ 

برا یکی هلاک شم؟ 

بدون اون دیگه نتونم؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چرا باید توقعم خیلی زیاد باشه ازش بخام اون هم مثل من باشه ازش بخام مثل من رفتار کنه وقتی اون تو زندگی من اولویت اول هست من هم برای اون باشم؟ 

چرا باید ازش این ها رو بخام؟ یکی نیست بگه همه که مثل هم نیستن! 

یکی نیست بگه خفه شو! 

یکی نیست بگه وقتی ازش زیاد انتظار دارم و دلم به همین خاطر ازش میشکنه بگه نکن این کارو!  

آهان علتش رو پیدا کردم!زیاد بهش فک میکنم وقتی قبل از اومدنش دارم فک میکنم به لحظه ای که میرسه و تو ذهنم نقاشی میکنم که قراره این طور شه و هیچکدوم اتفاق نمی افته دلم می شکنه! 

باید یاد بگیرم که زیاد بهش فک نکنم!  

بهترین راه حل همینه!

دلم برات تنگ شده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تولدت مبارک فیروزه جان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لعنت به این زندگی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سپید میگوید........

سلام به همگی حرفی ندارم فقط اومدم آپ کنم 

خب جونم براتون بگه! هوا خیای خوبه خیلی خوب صبح ها دوست دارم سرویس دور تر بود و کمی قدم میزدم!امروز زود تر اومدم از خونه بیرون و حدود ۲۰ متری رفتم جلوتر از مقرر سرویس 

 آآآآآآآآآآآآآخ جوووووووووووون فردا جمعه س و من دور خونوادم قراره صبحونه بخورم خدا جون شکرت 

ولی نمیشه خیلی دیر اومد!چون فردا حسابرسمون میاد! ولی با یه کارت عروسی هم میاااااااااااااد ۳ شنبه جشنشه خدا قسمت کنه بریم یه حالی کنیم. 

اگه برم جشن میام و می نویسم که چی شد تو جشن   

همه تون خوش باشین و آخر هفته خوبی داشته باشین دوس جونیااااام

سپید موفق می شوددددددددددددددددددددددددددددد

یادتونه اومدم گفتم یه پرونده داریم تو استان کردستان باید برم از شرکت دفاع کنم تو تعزیرات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

وااااااااااااااااااااااااای باورتون نمیشه حکم تبرعه شدنش اومددددددددددددددددددد 

وای خدا جون شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خدایا شکرتتتتتت 

خداااااااااااااااا عاشقتم من 

زنگ زدم به رییس گفتم گفت اولین وکالتت موفق شدی بهت تبریک میگم 

خدا جون نوکرتمممممممممممممممممممممممممممم 

مرسی خدا که اینقد خوشحالم کردی 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

قربونت برم من خدااااااااااااااااااااااا دوست داررررررررررررررررررررررررررم 

خدا جون چاکرتم دوست دارم مرسی ازت

سپید تصادف میکند :دییییییییی

دیروز تقریبا ساعت ۷ شب تموم شدیم از کار چون امروز رییس پرواز داره و از ایران میره چندتا کاغذ سفید امضا کرد چند تا چک داد به من ویه سری کارای دیگه به مدیر تولید و اداری و کنترل و.... همه مون جمع بودیم تو جلسه گفت تا من برمیگردم همه حواستون جمع باشه شرکت رو بهتون با این شرایط تحویل میدم برگشتم هم با این شرایط تحویل میگیرم منم گفتم رییس تا تو بیای اینجا کلی پیشترفت هم کرده اصلا نگران نباش تا من هستم و همه کلی خندیدیم.اون هم گفت من مطمئنم و به همه تون اطمینان دارم این که گفتی شوخی نیست و یه حقیقته و ما بسی لوس شدیم 

سرویس هم که منتظر بود ما رو ببره رفتیم  همگی سوار شدیم تا برویم این راننده ما هم عشق سرعته و هر چی بهش میگی فایده نداره حتی سرعتش رو روی سرعت گیر هم کم نمیکنه و پرش میکنیم من موندم اینم ماشین واقعا مال خودشه آیا؟؟؟؟؟ 

بعد یکی از سرعت گیر ها در حالی که فاصله اش با ماشین جلویی کم بود ماشی جلویی ترمز کرد و ما هم پریدیم رو ماشین جلویی من آرنج دستم ضربه خورد و با کله که رفتم تو صندلی جلویی لب همایونی خونین شدخوبه نزدیک شهر بودیم و یه آژانس گرفتیم و آمدیم خانه و بسی لوس شدیم برای همه  تا آنجایی که همه داوطلب شدند منو ببرن بیمارستان منم گفتم نه که نه  شب چند بار مامان بهم سر زد از صبح هم همه زنگ زدند دستم رو پرسیدن و نا گفته نماند که مجید هم نگران شد و برای اون هم بسی لوس شدم 

فقط این وسط رییس نبود جاش خای که هی بهش بگم وای دستم وای دستم 

پ.ن: امروز زود میرم خونه رییس که دیروز خیلی مهربون شده بود گفتم من زود میرم فردا گفت برو برو اصلا لازم نیست اجازه بگیری!!!!!!!  و من شاخ درآوردم از تعجب و گفتم:

سق سیا

سلام به همه دوستان 

تو این پست پایینی چیز مهمی ننوشتم بچه ها فقط یه مشت خاطره هستن که میخاستم همیشه یادم بمونن.اگه به دوستان رمز ندادم معذرت میخام. 

زندگی خوبه میگذره بد نیست! 

در اتاقمان مستقر شدم ولی هنوز پرده ندارم و یه کمد باید بخرم کمد قبلی سفید و لیمویی بود که بدرد نمیخوره الان.فعلا چند روزه دارم با یه کمد دیواری سر میکنم.انشالله که وقت می شه و میرم بزودی یه کمد و پرده می بینم براش.دستم زخمی شد چرا؟؟؟؟؟یکی از دخترا ازدواج کرده بود گفتم بده حلقه ت رو ببینم وسوسه شدم انداختم تو انگشتم ی گفت چقد به دستت میاااااااااااد تا اینو گفت همکارم گفت یه دقیقه میای اینجا منم انگشتر تو دستم رفتم و نمیدونم اصلا چه اتفاقی افتاد که گوشت انگشتم زیر انگشتر له شد.آوردم بهش دادم گفتم سق سیا پیش تو هیچ غلطی نمیتونه بکنه بیا انگشترتو خدا خوشبختت کنه. خب چیه میگین خرافاتی هستم نه ولی خب این اتفاق افتاد و من الان فک میکنم چشش شوره! :دی 

نمیدونم چرا این روزها همش خابم میاد و نیاز دارم جمعه برسه و من تا 10 بخابم یه کسر خاب تو بدنم حس میکنم باز خدا رو شکر شنبه هم تعطیله دو روز دیر بیدار میشم از خاب آآآآآآآآآآآآآآخ جوووووووووون 

بلی بلی ما خاب را خیلی دوست داریم و لقبی نیز در این باره به ما داده اند دوستان "ملکه خواب" 

برم که دیرم شد کمی کار دارم تموم کنم برم خونه 

همه تون رو دوست دارم عاشقتونممممممممممممممم

۱۲۸ رادیکال ای ۹۸۰ (رمز : ش ش مجید)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اتاق داره تموم میشه (خیلی عنوان بدی هس آره)؟؟؟؟؟ :دی

نمیدونم چرا هیچی سخت تر از عنوان گذاشتن برام نیست تو این دنیا! 

خوبین همگی؟ 

امیدوارم همگی خوب باشین و شاد. 

منم خوبم نمیشه گفت خیلی خیلی خوبم ولی دارم نفس میکشم و خدا رو شکر میکنم .فک کنم فردا شب رو هم بتونم تو اتاقم بخابم امروز کارش تموم میشه ولی نمیتونم بوی چسب رو تحمل کنم می مونم فردا میرم اتاقم.شاید هم چون اتاقم نیستم عصبی شدم خودتون که بهتر میدونین آدم نمیتونه هیچ جا راحت باشه مخصوصا منی که باید همه جا تاریک باشه تا بخابم همه جا ساکت باشه تا بخابم هیچکی در رو باز نکنه یا چراغ رو وقتی خابم روشن نکنه و همه این اتفاق ها داره شب ها می افته چون من رفتم و اتاق خاهرم با هم هستیم آزارم میده اونجا هر شب نق میزنم که امشب آخرین شبه ولی این آخرین شب نمیاد به سراغم امیدوارم امشب واقعا آخرین شب باشه . دیروز کاغذ دیواری ها رو چسبوندن خوب شده ولی تو خونه بجز خاهرم و مامان همه میگن زشته! عصر رفتم بیرون یه پرده دیدم عین دیوار ها خیلی خوشگل بود ولی فعلا دلم نمیاد بگیرمش چون هر چی دارم اضافه خرج میکنم داره از پول ماشین کم میشه و نمیدونم چرا نمیتونم به بابا بگم این رو هم تو بخر روم نمیشه چون اون روز یه لحظه جو گیر شدم و گفتم همه خرج اتاق رو خودم میدم بگو آخه دختر لال شی تو با خرج اونجا چیکار داری؟؟؟خلاصه کمی هم به این خاطر که حدود ۲ تومن از جیب مبارک بیهوده رفت عصبی هستیم.نه خسیس نیستم ولی خب خودتون که میدونین میخام زودتر ماشین رو بگیرم :(((((((( 

امیدوارم تو قرعه کشی بانک یه ماشین برام درآد.برا تک تکتون کادو میگیرم بخدا اگه این اتفاق بیافته!

اسمشو چی بزارم؟؟؟؟؟؟

همیشه تو کتابها خوندیم تفاوت بین انسان و حیوان در عشق ست خدا عشق رو گذاشت تو قلب انسان ها ولی خیلی وقتها کینه و نفت هم تفاوت بین ما و اونها میشه!ولی نمیشه اینو گفت چون شتره از ما کینه ش بیشتره!از وفا هم نمیشه گفت چون سگه از ما وفاش بیشتره!(اینو که نوشتم بعضیا یادم افتادن که وفا نمیدونن چیه و دارن به طرف مقابلشون خیانت میکنن!این یعنی قد یه سگ هم نیستن!چه برسه به آدمش) 

ولی من دارم الان این عشق رو تو تمام وجودم حس میکنم احساس میکنم سراسر وجودم سرشار از عشقه خیلی حسه خوبیه وقتی دارمش دیگه عصبی نمیشه!دیگه زود قاط نمیزنم و هیچ جای بدنم درد نمیکنه کارام خوب پیش میره آرامش دارم کلا احساس خوبی دارم همیشه کارام رو با یه عجله انجام میدادم عجله که نه یه اضطراب همیشه تو وجودم بود که نکنه دیر شه ولی این دو روزه هیچ اضطرابی ندارم لحظاتم خوب میگذرن رودخونه ی زندگیم آرومه و هیچ بادی نمی وزه 

خدا جونم خیلی دوست دارم تو رو شکر میکنم که دوباره این احساس رو تو وجودم کاشتی دوباره این احساس رو دارم ازت ممنونم خداااااااااااااااااااااااااااااااا  

تو رو شکر میکنم که یه قلب بهم دادی که میشه عشق رو توش جا کرد و باهاش عاشق شد! 

نمیدونم لیاقت اینو دارم بگم عاشقم یا نه!ولی میگم یه احساس خوب تو وجودمه نمیدونم اسمشو چی بزارم 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

عاشقتم

جرا؟

یه بار اومدم خودم و خالی کردم ولی وسطه راه همش پرید!میدونستم می پره ولی تا کنترل آ رو زدم پرید!انگاری میدونست میخام نتونه حالمو بگیره اون زودتر جنبید! 

 داشتم میگفتم: 

 

وقتی احساس میکنی همه چی آرومه وقتی همه چی خوبه خوب پیش میره وقتی باز برای زندگیت انگیزه داری وقتی باز میخای بجنگی وقتی باز میخای خودت باشی و تصمیمت رو گرفتی وقتی همه بهت میگن دختر نرو این راهو ولی تو دلت بهشون نیشخند میزنی میگی مگه نمیبینی؟مگه نمیبینی من بیشتر از سابق دوسش دارم  وقتی خاهرت بهت میگه نمیخام ازت توضیحی بخام فقط ازت می پرسم مسدونی داری چیکار میکنی؟میگی بهش آره به من اعتماد کن من میدونم دارم چیکار میکنم و تو دلت میگی یعنی تو تو این چند روز ندیدی من چقد خوبم؟؟؟؟؟یعنی نمیدونی دارم از عشق لذت میبرم؟یهنی نمیبینی دارم عشق رو احساس میکنم؟؟؟
بعد یهو یه حرف یه اتفاق بیافته از یه حرفش خوشت نیاد و بگی پیش خودت انگار........ در این حین انگار یکی میاد دم گوشت میگه آره دوباره اشتباه کردی!اون موق هست که دیگه دوست نداری کلمه ای بشنوی و میگی سووووووووووس نمیخام چیزی بشنوم!گوشی رو دوست داری قطع کنی!دوست داری کسی رو نبینی!چون یه شوک بهت وارد شده نمیخای باورش کنی!ولی خود به خود تمام حرفهایی که همه بهت میگفتن توی ذهنت مثل یه ویدیو میان و میرن دوست نداری ادامه پیدا کنه دوست داری استاپ بزنی به همه اتفاقها!!!!!!!!!!!بگی نهههههههه نهههههههههه من دارم اشتباه میکنم!اون یه حرف بود ولی دوباره اون میاد کسی که نمیشناسیش ولی میاد و بهت میگه نههه حرف نبود ما همه عمل هایی که انجام میدیم رو همیشه به زبون میاریم!
دارم به این فک میکنم چرا به من خوبی نیومده چرا بعد یه مدت کوتاه که دارم لذت میبرم از زندگیم وقتی دوباره میخام برا عشقم بجنگم وقتی دوباره انگیزه ای دارم چرا باید یه اتفاقی بیافته که فک کنم آره همه زاس نیگفتن جز دل من؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونم چیکار کنم اون حرف همش تو گوشم هستش شاید هم خیلی مهم نباشه ولی خیلی داغونم کرد خیلی هر چی بود حال منو گزفت بدجور!
خدا به خداوندی خودت قسم میخورم دیگه خسته شدم دیگه نمیکشم اگه میخای صبر منو آرمایش کنی بسه خاهش میکنم دیگه بسسه مگه یه نفر چقد صبر داره؟من که ایوبت نیستم من سپید هستم همون سپید نارک نارنجیت که به هر بهونه ای می اومد بغلت گریه میکرد!من همونم الان پوست کلفت شدم ولی بسه خاهش میکنم بسسههههههه

یه بار اومدم خودم و خالی کردم ولی وسطه راه همش پرید!میدونستم می پره ولی تا کنترل آ رو زدم پرید!انگاری میدونست میخام نتونه حالمو بگیره اون زودتر جنبید! 

 داشتم میگفتم: 

 

وقتی احساس میکنی همه چی آرومه وقتی همه چی خوبه خوب پیش میره وقتی باز برای زندگیت انگیزه داری وقتی باز میخای بجنگی وقتی باز میخای خودت باشی و تصمیمت رو گرفتی وقتی همه بهت میگن دختر نرو این راهو ولی تو دلت بهشون نیشخند میزنی میگی مگه نمیبینی؟مگه نمیبینی من بیشتر از سابق دوسش دارم

آشتی آشتی

سلام به دوست جونی های خودم  

عیدتون مبارک

امروز میخام یه خبر بهتون بدم دوست دارم همه تون نظر های واقعیتون رو بدون رو در وایستی بهم بگین: 

من و مجید  با هم به توافق رسیدیم تا بدون شک و دو دلی دوباره رابطه مون رو باهم بسازیم وشک رو بزاریم کنار چون دیگه خسته شدیم از این وضع و نمیتونیم از هم بگذریم حدود ۹ ماه هست که نه با هم هستیم نه با هم نیستیم!! به همین خاطر دو دلی هامون رو گذاشتیم کنار و می خاییم با هم فعلا باهم بمونیم تا ببینیم سرنوشت قراره چی برامون رقم بزنه! 

ما هر دو عاشق هم هستیم و نمیتونیم همدیگرو ترک  کنیم این رو تو این ۹ ماه درک کردیم قلبهای ما به هم گره خورده من با تمام وجودم دوسش دارم و نمیخام حتی یه ثانیه ناراحت شه 

نمیدونم قراره چی به سرمون بیاد!ولی هر دومون امیدوار هستیم و میخاییم ادامه بدیم  

از موقعی که این تصمیم رو گرفتیم در آرامش به سر میبرم و بدون استرس دارم زندگی میکنم 

خدایا شکرت 

مجید عزیزم ازت ممنونم و دوست داااااااااااااااااااااااااااارمSmiley 

شما رو هم دوست دارم

نهایم بگذارید . . . .

سرگردانم ، حیران و سرگردان میان انبوهی از افکار مغشوش

گفتی : شک و دو دلی در وجودت مثل روز روشن است

آری روشن است

چون نمی دانم کدامینتان را باور کنم

کدامین عشق دروغین نیست؟

اینکه هر روز می آیید و روز بعد می روید.

 آیاعلاقه است ؟ !

بی هدف ، بی فکر

ابتدایش نا محدود است  و ابراز محبت

و ایده آل تا وصال

انتهایش : حلالم کن ، رفتم . . . .

کدامینتان را باور کنم  ؟! نمی دانم !! 

پس بگذارید میان تنهاییم تا تنها بمانم .... 

:دی (من اصلا بلد نیستم عنوان بزارم) :دی

سلام بر و بچ 

من انگار عادت کردم ها تا یکی نزنه تو سرم آپ نمیکنم داشتم میرفتم خونه داشتم چک میکردم که به کی قول دادم امروز برا فردا؟ آخه فردا نمیام میرم ماموریت  چرا شاد هستم؟خب میرم جلسه از ساعت 11-1 تو بودی شاد نمیشدی؟شرکت هم نمیاممممم  در همین فکر یادم افتاد به فیروزه جووووووووووووووونم قول دادم آپ کنم!

خب چیه؟چی بگم؟هان؟آهاااااان میخای فضولی کنی بدونی من الان  احساساتم چه جوریه؟ 

امممممممممممممم  این جوریه: Smiley ولی با یه تفاوت!میدونی چی؟فقط پیش خودم اینجوری ام Smiley ولی پیش اون وقتی میگم پیش اون فک نکنی کنارش ها!نه از پشت تل من اینجوری ام:     

خو چیه؟مجبورم که اینطور باشم تو یکی رو میدونی یکی رو نمیدونی! 

ولی امروز شنگولم خیلی شنگول  خدا کنه تا آخر شب همینجوری بمونم  

دیگه چی بگم براتون؟؟؟؟؟؟؟ 

خب واضحه من چرا خوبم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چون با مجید حرف زدم 

چیه میخای دعوام کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خو گفتم که خوب حرف نزدم باهاااااااااااااااااااااااااااش 

خب با اینکه دعوا کردیم باز صداش لذت بخش بود براااااااااااااااااااام 

باز میخایین دعوام کنین؟؟؟؟؟؟؟؟میرم هااااااااااااااااااااااا 

باوشه تو منو فحش بده منم میرم باااااااااااااای   

آهان یادم رفت بگم همه تون رو دوست دارم همه تووووووووووووووووووووووووووون جیگمل های منینSmiley 

حتما باید عنوان داشته باشه؟؟؟؟

تا حالا شده کاملا بی احساس باشی ندونی چه مرگته؟ 

هیچ احساسی نسبت به کسی نداشته باشی؟ 

نسبت به همه چی بی تفاوت باشی؟ 

هیچ اتفاقی هیجان زدت نکنه و عکس العملت به همه چی یه پوز خند باشه اونهم از نوع مزخرفش؟ 

حتی به خودم احساس ندارم  

کاش میدونستم چه مرگمه؟ 

یا چی می تونه آرومم کنه فک که میکنم می بینم هیچ اتفاقی باعث خوشحالی من نمیشه!خوشحالی که نخاستیم حداقل از این بی احساسی در بیام هیچی عصبیم هم نمیکنه! 

حوصله حرف زدن هم ندارم! 

از صبح هیچ کاری نکردم هیچ کاری!چند نفر اومدن که گفتم برین فردا بیایین. 

یا فیس بوک هستم یا وبلاگ ها میگردم! 

هیچ کدوم رو هم نمیتونم بخونم فقط صفحاتش رو باز میکنم بعد می بندم بی هدف!معلوم نیست دارم دنبال چی میگردم! 

اگه زیاد حرف بزنم سرایت میکنه بهتون پس زر نزنم و برم بهتره!

درد دل با خدا

میخام از این جا راحت داد بزنمممممممممممممم بگم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

می شنوی صدام رو؟ 

بهت اعتقاد دارم میدونم که هستی!وجودت رو حس میکنم ولی خیلی وقته بغلت نکردم بوست نکردم!چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا چرا؟یه مدتی هست از هم غریبه شدیم وقتی چیزی ازت میخام جواب سر بالا میدی بهم!میدونم چرا خب حق داری چون منم ازت خیلی رسمی میخام مثل سابق نمیخام! 

یادمه چند سال پیش اومده بودم بغلت کاملا لمست کردم گفتم خدا سرنوشت منو ختم بخیر کن یه کاری کن برام دارم احساس تنهایی میکنم بهم گفتی تو یه انسانی و باید عشق بورزی محبت کنی!این کار یادت نره! منم اومدم با این مجید خان ....... نمیدونم اصلا چطور شد؟چرا همه چی جور شد؟نمیدونم چرا همه چی موافق ما پیش رفت!همه چی رو خودت جور کردی که تونستیم همدیگرو ببینیم؟گفته بودی محبت کن!کردم!گفتی عاشق شو!شدم!چیکار باید میکردم که نکردم؟ 

خودت خوب میدونی که داشتیم تموم میکردیم من زیاد به استخاره اعتقاد ندارم ولی اون که برا مهمترین کارا استخاره میکنه و اعتقاد خاصی داره بهش،خب تو که میدونستی قراره این طور شه؟چرا اون استخاره خوب ازآب در اومد؟چرا خیلی خوب بود و اون آقایی که خیلی ها پیشش می رفتن برا استخاره این طور گفت که اگه بخاطر ازدواج هست بهترین ازدواج می شه و خیلی خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خودت خوب میدونی ان استخاره عامل مهمی شد تا باز ادامه بدیم؟مگه نمیدونستی قراره به هم بزنیم؟مگه نمیدونستی قراره یه روز از هم جدا شیم؟ 

نه میدونستی!خوب هم میدونستی! 

چرا اون موقع به صلاحمون بود ولی حالا به صلاحمون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟  

خودت هم خوب میدونی به عظمتت به مهربونیت به اینکه منو دوست داری شاید عاشقمی شکی ندارم!میدونم منو دوست داری پس میگم کمکم کن مثل همیشه تو که منو تنها نذاشتی تا حالا؟این بار همروش لطفا کمکم کن تا تمومش کنم به هر قیمتی که هست . 

قربونت برم من خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوست دارم خیلی زیاد. 

 

شب نوشت :  

نمیدونم تو دلم چه خبره یه چیزی شبیه آشوبه داره می جوشه میزون نیستم یه چیزی مثل دلتنگی شاید دلتنگم!نمیدونم چیکار کنم خوب شم ولی اینو میدونم زیاد میزون نیستم
خال خوووووووووووووووووووووووب نیست! اصلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

دیووووووووووووووووووووووونه دلم برات تنگ شدهههههههه شدیددددددددددددددددددددددددددددددددد 

داغ کردن پشت دست!


این روزها با آهنگ آدم فروش شادمهر زندگیمو سر میکنم و باهاش آروم میشم خیلی آرومم میکنه این آهنگ اونقد جوگیرش شدم که پشت دستم رو داغ کردم عکسشو گرفتم و شب براتون میزارمش ازخونه نمیدونم به حدی هست که ردش همیشه بمونه یا نه اولش میخاستم با ته سیگار این کارو انجام بدم ولی عرضه شو نداشتم. 

چیه میخای بگی خرم؟ 

اگه تو هم به جای من بودی این کارو میکردی! از خدا میخام هیچکی جای من نباشه! 

3سال تمام برا خودت رویا داشته باشی و باهاش زندگی کنی!که چی ؟؟؟؟؟بعد سه سال بدونی همش کشکه؟؟؟؟؟؟همش رفت بر باد هوا؟؟؟؟؟؟؟؟به همین سادگی؟3سال شب و روز یکی رو بپرستی بعد به این نتیجه برسی که نشد؟به همین راحتی؟ 

خب چیه می پرسی حالا چرا داغ گذاشتم؟ 

این داغی هست که به چشم میاد ولی من یه داغ بزرگ موند رو قلبم برای همیشه!این هم میخام جلو چشم باشه و دیگه از این به بعد عاشق نشم!از این به بعد به هیچ کسی اعتماد نکنم!از این به بعد برا خودم تو رویا زندگی نکنم!تو واقعیت باشم!بدونم این دنیا یه دنیای کثیفی هست که هر کی هر چی دوست داره به زبونش میاره ومیگه و بعد راحت میزنه زیرش!به همین راحتی! 

اثر خوبی داره هااااااااااااا ولی امتحان نکن هیچ وقت چون خیلی درد داره!


بعدا نوشت: اینم عکسش با تاخیر 

http://s1.picofile.com/file/7109585585/30112054529.jpg

بیایین به خودمون بیاییم!

امیدوارم همه خوب باشین 

آمار همه دستمه بعضی ها تظاهر میکنین به خوبی ! و جالب اینه که فک میکنن ما نمی فهمیم! (این قسمت قابل توجه نازی و فیغو بود) 

چیه؟؟؟؟؟؟؟؟خوب آره خودمم خوب نیستم ولی به همه میگم خوبم شکر خداااااااا خب چیکار کنم؟؟؟؟؟؟چی بگم؟نمیدونم چه مرگمهههههههههه نمیدونم!هر ثانیه یه تصمیم میگیرم یکی رو میخام منو بگیره بین دو دستاش محکم منو تکون بده بگه دختر به خودت بیاا بدون داری چی کار میکنی کاری که خودم اگه فیروزه پیشم بود باهاش اینکارو میکردم فیروزه نمیدونه داره چیکار میکنه آره با خودتم!خود خودت به یکی نیاز داری فیروزه که اونقد تکونت بده تا به خودت بیای اکه لازم باشه یه سیلی هم بزنه تو گوشت! من اونجا بودم کاری میکردم به خودت بیای و این قد غرق نشی! 

کاری که میخام الان یکی باشه و منو به خودم بیاره یکی بزنه تو گوشم شاید بیدار شم!شاید بدونم دارم با خودم چیکار میکنم بدونم چرا دارم خودمو نابود میکنم!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چرااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ 

فیروزه تو هم داری اینکارو میکنی!داری خودتو نابود میکنی!منو نگاه کن!عبرت بگیر! نمیخام مثل من شی فیروزه نمیخام مثل من شی!اصلا دوست ندارم دائم کلافه باشی دایم دو دل باشی!نمیخاااااام می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

ببین منوووووووووووو خوب ببین خوبه خوب نگام کن!مثل من نشوووووووووووووووووووووووووووو 

 

نازی تو داری چیکار میکنی؟این قد میری تو خودت که چی؟؟؟؟؟؟؟؟آخرش که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه غصه بخوری چی درست می شه نازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این قد فک نکن!کمی بی خیال باش!کمی به فکر اون بچه باش داریوش چه گناهی کرده این وسط؟که هی میری تو خودت ناراحت می شی دارو نمیخوری؟اگه فردا یه اتفاقی افتاد که مریضیت عود کرد چی؟تکلیف داریوش چیه؟؟؟؟؟ 

بابا داریوش یه مادر شاد  میخاد بگه بخنده باهاش بگرده!نه مامانی که غم گرفته؟ایثار مادرانه کجاست؟چرا نمیخای شاد باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه غمگین باشی هم مشکلاتت حل نمی شن!ا 

 

سحر تو چی؟داری چیکار میکنی؟اینقد نگو دوسش دارم دوسش دارم بزار گم شهههههههههههه تو فقط وابسته اونی نه عاشق اون!مطمئنم! 

 

نمیدونم چرا همش دارم همه رو دعوا میکنم!اگه ادامه بدم بیشتر قاط میزنم پس میرم./

سپید و اتاق کارش!

امروز وقتی از خاب بیدار شدم حواسم سر جاش نبود چون خوب نخابیده بودم نزدیکای سحر خوابم برد یادم رفت اب تابم رو بیارم تاعکسی که دیروز از میز کارم گرقته بودم رو براتون بزارم ولی اشکال نداره شب از خونه عکسشو میزارم براتون تا ببینین چه اوضاعی بود این جا.چرا آبدارچی تمیز نکرده بود؟چون بنده یه کاغذ آ4 چسبونده بودم رو میز و نوشته بودم دست نزنید!چرا؟چون همش مدارک بود و اگه یکی گم میشد... دیروز کل روز کاریم به مرتب کردن میزم گذشت البته چند تا ارباب رجوع داشتم ها فک نکنین کار رو کلا تعطیل کرده بودم!نه ولی کارهای دیگه رو تعطیل کرده بودم زیاد هم کاری نداشت ها بعضی از مدارک ها رو که باید تکمیل میکردم و می فرستادم به ادارات یه سر اطلاعات بودن و یه سری رو هم باید تایید میکردم و میدادم به کارمندا تا کاراشون رو انجام بدن ولی خب بعضی وقتها مشغله کاری اجازه نمیده تا به این چیزا برسی.

  http://s1.picofile.com/file/7102381284/ok.jpg

حالا جونم براتون بگه از خودم: 

(جسمانی):

دیروز رفتم دندانپزشک تا اون دندونی که اذیتم میکرد رو د کی جون عصب کشی کنه ،کار جلسه اولش که تموم شد گفت دقیقا دندون کناریت هم خرابه و باید روش کار کرد الان که این منتطقه بی حس هست اجازه میدی اونم کار کنم منم که از آمپول بی حسی وحشت دارم گفتم آرم و 2 تا دندونم رو کار کردتمام شب فک درد داشتم.الان هم دارم و نمیتونم حرف بزنم ترجیح میدم حرف نزنم ولی خوبیش اینه که از فردا دندون درد ندارم!

(روحی):

خحوبم فقط دو دل هستم نمیدونم باید چیکارکنم به حرف عقل گوش بدم یا حرف احساسم؟هر آدم عاقلی میگه عقل!ولی این آدم عاقل نمیدونه این دل چی میکشه و توش چه خبره؟نمیدونه این دله وقتی میگیره دیگه نفسش بالا نمیاد به زور نفس میکشه اگه به جز خودم کسی ببینتم زودی زنگ میزنه اورژانس ولی خودم میدونم بعد چند دقیقه ای خوب خواهم شد!عقل نمیدونه این دل وقتی کاملا گیج می شه همچین تند میزنه که وقتی دستم رو میزارم روش احساس میکنم از شدت فشارش دستم هم باهاش میره بالا و پایین و منتظر میشم تا قفسه سینه ام رو بشکافه!

(کلی): خوبم ،بد نیستم از وضعیت فعلی راضی ام ،شکر خدااااا

(آرزو)

خدایا هیچکس رو سر دو راهی قرار نده،خدایا کاری کن نازی جونم قرص هاش رو بتونه مرتب بخوره ،خدایا فیروزه رو با اومدن رضا شاد کن،خدایا یه مرخصی جور کن با نازی و فیغو بریم شمال،خدایا همه کسایی که دارن الان این مطلب رو میخونن رو سلامت و شاد کن هم خودشون و هم خانواده و کسایی که دوسشون دارن رو.

عیدتون مبارک

سلام بر دوستان 

چیزی ندارم بگم 

فقط دوست داشتم آپ کنم 

چیه چرا نیشت بازه؟ 

از چی بگم براتون؟ 

آهااااااان امروز قراره برم مهمونی ، راستشو بخایین از اون آپ تا این آپ بطور متوسط یک روز در میان یا مهمون رفتم یا مهمون داشتم 

3 شنبه هم دعوتم برا جشن! 

ولی شاید نرم مثلا کلاس بزارم بگم: امروز کارم خیلی زیاده،یا بگم وااااااای شرمنده من ماموریت بودم نشد که بیام! 

خب چیه باید بهونه درست حسابی براش بیام وگرنه خفه ام میکنه اگه بدونه من فقط به علت اینکه از بس این چند روزه تو این مراسم های بزن و بکوب بودم خسته شدم!! اون میگه تا به من رسیدی خستگیت گل کرد؟چی دارم بگم؟پس همون کار رو بهونه میکنم. 

از اوضاع خودم هم بپرسین شکر خدا خوبمممممممممممممممم 

شاید این مراسم ها باعث شده خوب باشم اخه من زود جوگیر می شم تو این مراسم ها کلا اگه یه آهنگ شاد بشنوم هااااااا پا میشم میرقصم 

چه کنم؟در این مورد قبول دارم که سبک سرم 

هااااا یعنی خودتون این جوری نیستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خیلی حرف زدم آره؟باوشه من میرم برسم به مهمونی دوستام منتظرن هی اس میرسه زود بااااااش سپیددددددددد نا داد نزدن من رفتم بای 

امیدوارم شما هم خوش باشین  

همه تون رو دوست دارم 

پ.ن : یادم رفته بود عنوان بزارم براش الان که یادم افتاد هیچی به ذهنم نرسید جز همین

بی خوابممممممممم

من الان یه سپیده ام که داره آرزو میکنه جمعه زودتر برسه تا ساعت۹ صبح بخابه ،خیلی خابم میاد خیلیییییییییییی 

جای همگی خالی این 2 روزه کلی خوش گذشت کلی رقصیدیم و پا دردش برامون موند،جشنشو ترکوندیم و عروس خانم هم گفت انشا.. عروسی شماها جبران میکنیم(یعنی اگه روزی من عروس شدم میاد و می ترکونه! )دیشب بقدری خسته بودم که نتونستم برم دوش بگیرم!فکرشو بکنبن الان من چه شکلی ام با این موها...... این آرایشگرام تا میتونن از این آشغالا میزنن به سرت موهام سفتن در نظر بگیر من چه جوری خابیدم با این موهااااا چند بار بیدار شدم شب اصلا نمیتونستم بخابم مقنعه که الان سرمه حدود 5 سانتیپف کرده! 

وضعم خیلی خرابههههههههههههههههههههههههههه میخام بخااااااااااااابم  

 

راستی تنبل تر از من سراغ دارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

عنوانش هر چی که دوست داری!

نمیدونم این روزها چرا هر چقد که میخابم باز صبح که بیدار میشم خاب آلودم! 

دلم لک زده برا اون خاب هایی که 10 دقیقه میخابی وقتی بیدار میشی فک میکنی چند روزه خاب بودی! اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی این طور خابیدم! 

 

اگه میخایین بدونین زندگیم چطور میگذره باید بگم زندگی من این روزها در گیجی خلاصه میشه همیشه منگم نمیدونم چیکار باید انجام بدم چطور باید فک کنم چطور زندگی کنم! همه کار ها یادم میره و برای معمولی ترین کار هم باید یادداشت بنویسم! همه میگن تو که همه چی یادت می موند تو چت شده؟ و من هیچ جوابی ندارم بگم چون خودم جوابشو نمیدونم! وقتی باهام حرف میزنن با چشهام همچین نگاه میکنم انگار غرق اون حرف شدم اما حواسم پیش اون حرفه نیست رفته یه جایی اون دور دورا برا خودش دور میزنه و ویراژ میده!  

میگم میخندم ، ولی حواسم جمع نیست کاش حداقل میدونستم کجاست!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

پ.ن: جواب آزمایش خونم رو گرفتم نبردمش هنو پیش دکتر تا مرض ناشناخنم رو کشف کنه ولی با سواد اندکم فقط فهمیدم تری گلیسیرید خونم بالاست! بابا من که اصلا غذای پرچرب نمیخورم!

زندگی را دوست دارم

زندگی رو با تمام تلخی هاش دوست دارم 

زندگی رو با تموم حالگیری هاش دوست دارم 

زندگی رو با تمام سختی هاش دوست دارم  

زندگی رو حتی وقتی آدم میخاد نباشه دوست دارم  

زندگی رو حتی وقتی داره با تمام نیروش بهم فشار میاره دوست دارم  

زندگی رو حتی وقتی با زور می خاد منو بشکنه دوست دارم 

 

زندگی ، ای چرخ فلک میخای منو از پا در آری؟ 

نمی  تونی؟ 

میخای چی رو ثابت کنی؟ 

که قوی هستی ؟ 

که می تونی هر بلایی دوست داشتی سرم بیاری؟ 

چی رو میخای ثابت کنی؟ 

کلام آخرتو بگو بینم؟؟؟؟؟؟اینها چه اداهایی هس که داری سرم میاری؟ 

دیگه دارم از دستت کلافه میشم نامردی نکن کوتاه بیاااااا 

تشکر از شیر زن

دوست دارم هر کی اینا رو میخونه یه آمین از ته دلش بگه  

 

-خدایا تمام مردانی که هیچ وقت از شهوتشان سیر نمی شوند و دوست دارند هر روز با یه زن باشند رو عذاب بده عذابی که درس عبرتی شود برای باقی مردان. 

 

-خدایا تمام مردانی که نمی توانند درک کنند زن ها برای ایجاد آرامش مردان آفریده شده اند و زن ها را عذاب می دهند عدابشان ده عذابی که سخت تر از آتش جهنمی باشد که همه آن را توصیف میکنند. 

 

-خدایا تمام زن هایی را که شیر زنی هستند و در مقابل ظلم مردان استوارند و به لطف خودت همیشه پیروز، لطفی فرما تا همیشه همچنان استوار و سربلند باشد. 

 

-خدایا تمام مردانی که از شکستن غرور یک زن خشنود می شوند غرورشان را بشکن تا بدانند شکستن غرور  یعنی چه!  

 

به امید روزی که قانونی پا برجا باشه که هیچ مردی جرات اذیت کردن زنان را حتی برای یک ثانیه نداشته باشد. 

 

حالا ازتون میخام برای سلامتی دوستم ، بهترین دوستم عزیز دلم دعا کنین.دعا کنین که اون همیشه بتونه مثل امروز سربلند باشه احساس غرور داشته باشه،اینو باور کنه که می تونه اون می تونه که هر کاری انجام بده. 

 

آره نازی با خود خودتم تو قادری تو می تونی  جلوی همه مشکلاتت همه شون دووم بیاری مثل امروز که تونستی 

نازی ما همه به داشتنت افتخار میکنیم و ازت ممنونیم که تونستی امروز شکستش بدی ازت ممنون که ثابت کردی زن ها می تونن . زن ها هیچ چیزی از مردها کم ندارند.  

ممننووووووووووووووووووون ازت

 

 

تایید نشده

سلام به دوستان 

دیروز تو جلسه کارنامه دومی که صادر شده بود برا شرکت ها(عملکرد یک ساله)ها دادن 5 هزار کیسه کمتر تایید کرده بازرگانی از آمار من ،نمیدونم چرا حالا این آ-غ هست خدا به دادم برسه تو کردستان.دلشوره دید دارم نمیدونم میتونم 5 تن رو حل کنم یا نه!بابا من کارم درسته حتی الان هم دارم گزارش میگیرم چیزی نمیتونم پیدا کنم همش درسته با هم میخونن نمیدونم این 5تن کجاست که من نمیبینمش.امروز کلا باید با این سایت ور برم تا پیدا کنم چی شده.واااااااااااااای اگه پیداش کنم رفت 5 تن! کاش پیداش نکنم اگه پیدا نکنم اعتراض مینویسم به وزارت که چرا این جوری شده.دلشوره زیادم از کردستان هست اگه اونجا تایید نشده باشه حدود 40 تنی خواهد بود حالا با این وجود 11 میلیون تومن کم تایید شده یعنی قراره من هر چی پول دارم بدم به شرکت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تازه اصلا11 میلیون رو ندارم باید قرض بگیرم!!!!!!!!!

نههههههههههههههههههههههههه

کم آوردم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوستان خوبم روزتون مبارک

یادت باشه زندگی کوتاهه . 

قوانین رو بشکن. 

زود ببخش. 

عاشق حقیقی باش. 

بدون کنترل بخند. 

روز دوستیها مبارک. 

 

 

امیدوارم همه دوستیم با همه دوستام روز به روز پایدار تر و عمیق تر شه. 

تک تکتون رو دوست دارم.عاشقتوووووووووووووووووووووووونم. 

 

شب آرزو ها

امشب برا تک تکتون بهترین آرزو ها رو دارم 

برا همه آرزو میکنم همیشه شاد و سربلند زندگی کنین و هیچ وقت پیش کسی شرمنده نباشین 

 

خدا جونم برا خودمم آرزو میکنم هیچ وقت گذشته ام رو بخاطر نیارم و همه چی رو فراموش کنم همه چی رو  

خدا جون ازت خواهش میکنم کاری کن که من برا اتفاقایی که برام افتاده اشک نریزم 

 

خدا ازت خواهش میکنم کاری کن من یادم بره کسی به نام مجید یک روز تو زندگی من وجود داشته 

 

خدا کاری کن دیگه براش اشک نریزم دیگه دلتنگش نشم 

 

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تو رو به حرمت این شب قسمت میدم کاری کن من برا همیشه فراموشش کنم. 

 

برا فیروزه جون : فیروزه امشب برات دعا میکنم خدا به زودی مشکل رضا رو حل کنه و بتونه تمام مشکلات رو با حاجی حل کنه و مستقل شه بتونه براحتی بیاد کنارت و یه زندگی مشترک رو در آرامش با هم شروع کنین. 

 

برا نازی جونم : نازی امشب برات دعا میکنم تو هم مثل من گذشته ات رو بطور کامل فراموش کنی و یادت بره کسی به نام حسن یه روزی تو زندگیت وجود داشته،برات دعا میکنم بتونی یه مادر شایسته برا داریوش باشی و بتونی به خوبی جای خالی پدر رو براش پرکنی،برات دعا میکنم بتونی همه واحد ها رو پاس کنی  و در آرامش کامل در خونه جدید با پسرت زندگی کنی بدون استرس.  

 

برا سحر : سحر جان امشب برات دعا میکنم که اگه قراره منصور فقط ازت سواستفاده کنه و قالت بزاره و بره و تو بمونی با اشک هات و دل شکسته ات خدا بزودی چهره واقعی منصور رو بهت نشون بده و براحتی بتونی ازش جدا شی بی دردسر.همچنین برا کنکورت امیدوارم رتبه تک رقمی برامون بیاری. 

 

برا رها : رها عزیزم امشب برات دعا میکنم این راه مثبتی که داری توش قدم میزاری باعث شه تو زندگیت همیشه شاد و مثبت باشی. امیدوارم همیشه بهترین ها رو داشته باشی.

 

برا مهای عزیز : عزیزم امشب برات دعا میکنم  همیشه شاد و سربلند باشی.و در همه کارات پیروز.

 

برا مرتضی : مرتضی امشب برات دعا میکنم بتونی امتحانات رو به خوبی بدی و جواب کنکورت خوب باشه و در ارشد قبول شی تا بتونی برا یه مدت از کابوس سربازی رفتن خداحافظی کنی. 

 

برا عماد: عماد امشب برات دعا میکنم امتحانات رو خوب بدی و موفق باشی و بتونی با یه دختر خوب که لیاقتت رو داشته باشه آشنا شی. 

طلب بخشش

این جا میخام براتون از آرزو هام بگم آرزو هایی که می خام یه روز بهشون برسم و این چیزا رو داشته باشم و می خام یکی رو پیدا کنم که از این چیزا خوشش میاد و روزی بهم نمیگه من احمقم که به این چیزا فک میکنم  میدونم که هیچ وقت نمیتونم همچین آدمی شم و این ها همش حرفه که من میزنم حرفایی که هیچ وقت نمیتونم عملیش کنم چون عمل کردنش جرات میخاد از خود گذشتگی میخاد که من ندارم ولی آرزو میکنم داشته باشم.یا حداقل کسی رو داشته باشم که این جرات رو خودش داشته باشه و به من هم جرات رو بده من رو هل بده به این سمت . 

آخه ما آدما چرا اینقد به فکر خودمونیم؟چرا همش فکر پس اندازیم؟چرا همش وقتی کسی رو می بینیم که نیاز داره حساب کتاب میکنیم که نه بیشتر از این بدم خودم می مونم؟خود من ! تمام سعی خودم رو میکنم که پس انداز کنم ولی موقعی که به خودم می رسه و از چیزی خوشم میاد خودم رو کنترل نمیکنم و اون رو میخرم اما وقتی دلم میخاد به یکی کمک کنم و برا یکی دیگه خرج کنم خودم رو کنترل میکنم و از چیزی که تو ذهنمکه کمتر بهش میدم!چرا؟؟این کار واقعا عذابم میده  بگو آخه دختره احمق حالا باید اون 206 کوفتی رو داشته باشی؟خب یه ماه دیر تر داشته باش میمیری؟؟؟؟؟؟؟خدا خودت کمکم کن تا این حس از من رها شه خدا خودت کمکم کن تا بتونم براحتی ببخشم بتونم بدون حساب کتاب ببخشم نه اینکه بعد از محاسباتم ببخشم!بتونم از چیزی که دوسش دارم براحتی بگذرم .ببخشش یعنی این نه محاسبه! 

چرا من اینجوری ام؟ساده است چون معنی انسان بودن رو نمی فهمم اصلا نمیدونم انسان بودن یعنی چی؟مثل یه حیوون دارم زندگی میکنم کار میکنم جمع میکنم برا خودم!حالا اگه اضافه داشتم میدم به کس دیگه ای!مثل یه حیوون که اگه سیر شد باقی غذاش رو به حیوونای دیگه میده خدااااااااااااا کمکم کن تا مثل یه انسان زندگی کنم.خدا خواهش می کنم ازت کسی رو که انسان هست رو برام معرفی کن به کاری کن باهاش برخورد کنم تا با معاشرت با اون به خاسته هام برسم. 

منو ببخشین بچه هایی که همیشه زود زود بهتون سر میزدم از مربی هاتون می پرسیدم چی لازم دارین تا براتون بیارم منو ببخشین که الان 4ماهه یه حیوون شدم و بهونه ام اینه که دیگه ماشین ندارم تا بهتون سر بزنم و باید ماشین رو بگیرم تا بیام پیشتون نه این ها بهونه ان قضیه اینه این ماشین لعنتی فعلا شده خواسته من و دارم هر لحظه برای رسیدن به اون سخت کار میکنم!!!!!!!!!!و همه چیزایی که یه انسان باید داشته باشه رو از یاد بردم! 

دلم براتون تنگ شده دلم برای تک تکتون که وقتی کسی بهتون سر میزنه و محبت میکنه تنگ شده  دلم برا همه تون تنگ شده،من بهتون نیاز دارم نه تنها من همه انسان ها بهتون نیاز داریم  

منو ببخشین همین هفته با دست پر میام پیشتون قول میدم بهتون  

خدا کمکم کن تا بتونم به قولم عمل کنم

 

 

غافلگیری

میخام از چند روزه گذشته براتون بگم عزیزان

از جمعه شروع میکنم:

جمعه که خیلی خیلی خوش گذشت بسیار عالی بود،همه ش گفتیم و خندیدیم.(سرکار) تا رسیدم خونه دیدم داداش جان لباساش رو پوشیده به خودش رسیده به من گفت لباسات رو عوض کن بریم بیرون!گفتم چه خبره میخای دوست دخترت رو نشونم بدی؟گفت نه بابا میخام با هم بریم تا برات کادوی روز زن بگیرم.منم شدم اینجوری  چون جمعه بود همه جا بسته بودن مغازه ها فقط یه مغازه شال و روسری باز بود که از همونجا یه روسری پیرگاردین خریدم و بعدش رفتیم با هم کافی شاب و برگشتیم خونه جاتون خالی خوش گذشت.

اما جونم براتون بگه از شنبه:  


رییس جان قرار بود بره ماموریت خارج از شهر و کلا شنبه نیاد شرکت،همه مون اینو میدونستیم حول و حوش ساعت12بود که یکی از همکارا(آقای ... مدیر اداری) تخمه آورد حدود یه کیلو گفت رییس که نیست بیایید جمع شیم غذاخوری و ....... همه بچه های مالی و اداری جمع شدیم ،بساطمون هم براه بود به همراه تخمه!میگفتیم و بلند بلند میخندیدیم.جاتون  خالی

یهو دیدیم یکی بلند گفت به به خسته نباشین! 

 وااااااااااااااااااااای انگار یه بشکه آب سرد خالی کردن رو سرمون 

رییس بودددددددددددددددددد!!!!!!!!!!!!!!!!!

همه خشکمون زد همه !هیچ کی جرات نداشت حرف بزنه آروم گفتم ماموریت چی شد؟گفت مسئولش اونجا نبود منم نگفتم بهتون خاستم غافلگیرتون کنم!  


همینو گفت،بعد گفت برید به کارتون برسین از خجالت آب شدم خیلی لحظه بدی بود خدا نصیب هیچکسی نکنه! (دیگه تا وقتی برگردم یه کلمه هم باهام حرف نزد فقط یه بار رفتم گفتم فردا شما نمیرین ارومیه من جلسه دارم گفت میرم صب بهت زنگ میزنم آماده باش بریم)


واز یکشنیه که دیروز باشه:


با همدیگه رفتیم تو راه خجالت میکشیدم باهاش حرف بزنم گفت من انتظار دارم که شما وقتی من نیستم به جای من به همه رسیدگی کنین نه اینکه ........

نمیتونستم حرف بزنم لال شده بودم

تا برسیم حرف نزدم سرم و انداختم پایین ،پیاده شدم و رفتم جلسه،

چند بار بهم زنگ زد من ج ندادم گفتم اگه بگه میگم خوو جلسه بودم...بعد اینکه جلسه تموم شد بهش زنگ نزدم با برو بچ نشستیم حرفیدیم بعد رفتک اداره ای که رییس اونجا بود منم اون رو غافلگیر کردم.رفتم گفتم سلام ،خسته نباشین نشستم همونجا.

پا شد اومد گفت یه لحظه بیا بیرون ،رفتم گفت خوبی؟نگو بیچاره عذاب وجدان گرفته که باعث شده من ناراحت شم گفتم خوبم ممنون گفت نبینم ناراحت شی،دستشو کرد در جیب مبارک یه دسته از پولاش رو داد حتی نشمرد گفت بیا برو برا خودت خرید کن تا حالت خوب شه منم گفتم باشه . رفتم خرید کردم باز زنگ زد گفت پول ها رو هر وقت تموم کردی زنگ بزن تا برات پول بیارم ،تشکر کردم داشتم شاخ در می آوردم که این چرا همچین میکنه؟ منم کمی خرید کردم بقیه پولا ئو هم پس اندار کردم از اداره که تموم شد رفتیم نهار گفت باز که خوب نشدی تو همنان حالت گرفته س ،گفت من سر صبحی حالتو گرفتم حالا بقیه روز هرچی تو بگی نهار کجا بریم؟منم نا مردی نکردم و گرونترین رستوران رو گفتم،رفتم اونجا نهار خیلی چسبید خداییش مرده پیانو رو فوق العاده مینوازه.کیف کردم.

بعد گفت من کمی خرید دارم بریم پوشینه(نمایندگی چرم مشهد)گفتم باشه رفتیم برا خودش کفش خرید و کمربند و کیف.گفت تو هم هرچی میخای بردار گفتم نه نمیخاد گفت بردار بابا . یه جفت کفش برداشتم خداییش هیچ وقت دلم نمی اومد از جیب خودم این همه پول بالاش بدم ولی چون از جیب ریی بود خریدم.دیگه داشتم کیف میکردم.خریدارو کردیم و برگشتیم.

امروز هم یه کارت هدیه 100 تونی بهم داد به عنوان کادوی روز زن (البته برا همه بود همه کارمندان50 تومنی ولی مدیران100 تومنی،چون چند روزی نبود دیر کرده کادوها)

و اماااااا

-خدا جونم ازت ممنونم که بهم استعداد دادی تا بتونم کار کنم و تو کارم موفق شم   شکرت


-خدا جونم ازت ممنونم که همچین کارفرمایی بهم دادی که خیلی جوونمرد و لوتی هست و حاضر نیست تک تک پرسنلش حتی یه ثانیه ناراحت شن با وجود کائ بدی که کردن!)     شکرت


-خدا جونم ازت ممنونم که بهم خونواده ای دادی که همشون مهربونن و بهم حق انتخاب میدن و تو خونمون دموکراسی حاکم هست نه دیکتاتوری          شکرت


-خدا جونم ازت ممنونم که بهم قد بلند،اندام متناسب،چهره ای معمولی دادی که اعتماد به نفس خوبی داشته باشم در برخورد با همه.      شکرت


-خدا جونم ازت ممنونم که بهم دلی مهربون دادی که براحتی می تونم همه رو ببخشم و سنگدل نیستم.      شکرت


-خدا جون ازت ممنونم که بهم غروری ندادی که باعث شه زیر دست هام احساس بدی نسبت به من داشته باشن برعکس همه دوستم داشته باشن و بیان مشکلاتشون رو بهم بگن و ازم بخان که با رییس راجب وام یا هرچیز دیگه صحبت کنم.            شکرت

و.....

خدا ازت ممنونم به خاط همه چیزایی که بهم دادی ممنووووووووون خدا جون دوست دارم

چاکرتم خدا جون          شکرت


ببخشید بچه ها این آپ خیلی طولانی شد.


بعدا نوشت:

-خدا جون ازت ممنونم که بهم دوستای خیلی خیلی مهربونی مثل فیروزه و نازی دادی.اگه این دو تا نباشن من از غصه دق میکنم.                 شکرت




آقا داماد رو هم دیدیم.

جونم براتون بگه به قول خواهرش آقا داماد تشریف آوردن با یک دسته گل بسیار زیبا که من حدود چند دقیقه محوش شدم  خداییش خیلی قشنگ بود معلوم شد که آقا با سلیقه هست،اما از بده روزگار تا دیدیمش فک کردم خود مجید هست که اومده و نشسته اونجا!آخه آدم با این همه شباهت؟؟؟؟؟؟

چشاش عین چشای مجید بود!تا دیدیم دیوونه شدم میخاستم از خودم چیزی بگم که بره و پشت سرش رو هم نگاه نکنه!نامرد هر چی گفتم گفت باشه مشکلی نیس!گفتم من میخام برم دوره حسابرسی 2 ماه میرم یه شهر دیگه ها!!!!!!! گفت چه اشکالی داره برو! گفتم شاید بیشتر باشه هااااااااا مثلا 6ماه!گفت مشکلی نیس! گفتم من اگه حسابرس شم هر روز یه شهرم ها ! گفت خب برو مگه چیه؟؟؟؟؟؟؟گفتم شاید یاد نگرفتم 1 سال موندم هاااااا گفت نه دیگه یه سال زیاده گفتم آهااااااااا پس مخالفین!خوبه گفت نه من مخالف نیستم گفتم خب با یه سال مخالفی!آروم گفت بلی

گفتم پس به تفاهم نرسیدیم بهت زده نگام میکرد فک کنم تو دلش گفت این دختره یه مرضی داره 

منم که عجله داشتم بیشتر نگاش نکنم و نبینمش زود پا شدم و رفتم.باور کنین هر ثانیه که باهاش حرف زدم احساس کردم مجید پیشمه خودم رو با زور کنترل میکردم می ترسیدم بهش بگم مجید.هل هلکی فرار کردم . خواهراش و مادرش هم گیر داده بودن که خب مبارکه!به مامانم یه نگاهی کردم که این جا چه خبره بیچاره مامان فهمید من ناراضی ام از نوع شدید .نذاشت ادامه بدن و گفت اگه سپیده موافق باشه بهتون خبر میدم. یه خواهر پر رو داشت گفت پس تا ساعت 11 صبح فردا مهلت دارین من سر ساعت11 زنگ میزنم.تو دلم گفتم کاش دستت بشکنه و نتونی زنگ بزنی.مامان گفت حالا چه عجله ای هست ؟؟ گفتن آقا داماد داره تشریف می بره حج با پدر و مادرش اگه انشالله جور شه میخاد با خانمش (این تکه رو نگا کردن به من) برن !!!!

من با حاج خانم شدن یک قدم فاصله داشتم!

مامی هم گفت به سلامتی ،خدا قسمت شمام کنه.و سکوت پا برجا شد.تا اینکه خواهر بزرگه گفت دیگه ما رفع زحمت کنیم.تو دلم گفتم چه عجب! و رفع زحمت کردن

آنچنان عصبی شده بودم که خودم رو تو اتاقم حبس کردم.و از ساعت 8 خوابیدم.کسی هم به علت آگاهی از اخلاق سگی ما جرات نکرد سوالی از من بکنه!حالا ببینم این ساعت 11 راضی می شن با نه گفتن ما یا نهضت ادامه دارد؟

دعا میکنم تموم شه این قضیه

ولی خداییش پسره خیلی خر بود!!!!!!!احمق هر چی گفتم گفت باشه ..........



دغدغه های من در این روزها

سلام به همه دوستام

خوبین؟

میخام ماجرای این روزهام رو براتون تعریف کنم :

چند روزه یه خاستگار سمج دارم تا حالا ندیدمش مامانش و خواهرش رو دیدم انصافا هر دو خوشگل بودن اگه خودش هم شبیه این ها باشه بدک نیست،موقعیتش هم خیلی خوبه،ماشین داره،خونه داره ،شغلش هم خوبه،از لحاظ خونوادگی هم خیلی خوبه،فرهنگ خونوادشون هم خوبه(مذهبی نیستن زیاد می شه گفت مثل خونواده ما هستن)جونم براتون بگه من روز اول اصلا نمیخاستم حتی مامنش و خواهرشو ببینم گفتم هرچی که باشن نه!ولی چون زیاد اصرار کرده بودن مامان قبول کرده بود که بیان خونمون،بعد قرار به من گفت که بخاطر حرف مامان مخالفت نکنم و زود تر برم خونه،رفتم و از شانس من دوتاشون هم از من خوششون اومده و دست بردار نیستن قبلا فقط به اسرار پسرشون اومده بودن ولی حالا دیگه همگی اصرار میکنن.نمیخام اینجا دروغ بگم پس واقعیتش رو میگم بعد از چند روز که اینقد اصرار کردن خیلی نرم تر شدم و الان دیگه مخالفت نمیکنم ،دیروز باز زنگ زده بودن که چی شد؟به مامان گفتم اگه زنگ زدن بگو پسر بیاد ببینمش و باهاش حرف بزنم ببینم چه جور آدمی هست ........

خیلی دو دل هستم نمیدونم باید چیکار کنم اصلا نمیدونم .........

برام دعا کنین خواهشااااااااااا


پ.ن: مجید زنگ زد و روز زن رو بهم تبریک گفت.


روز زن مبارک

مرد آمد و دردی به دل عالم شد

از روز اول قسمت زنها غم شد

در دفتر خاطرات حوا خواندم

جانم به لب رسید تا آدم شد


پیشاپیش روز زن  را به همه زجر کشان عالم هستی که جان و روح خود را برای تعلیم موجودات ناشناخته ای به نام مرد نثار میکنند.تبریک می گویم.



خداااااااا

من دلم گرفته

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

کجاییییییییییییییییییییی

برس به داددددددددددددددددددددددددددم

دیگه دارم کلافه می شم چرا با من این کارو میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا




جمعه نیز گذشت

جونم براتون بگه از دیروز

دیروز اومدم شرکت با حسابرس ها که به یکی شون میگم استاد و خیلی هم دوسش دارم خیلی خیلی (قبلا خواستگارم بودولی من چون ذاتا وفادار هستم و اون موقع مغز خر خورده بودم چشام به جز مجید کسی رو نمیدید و استاد رو بعنوان یک استاد بیش از حد دوست داشتم و دارم نه منظور دیگه ای.)

با ایشون اومدیم شرکت و من بهش گفته بودم که قراره برم حنابندون دوستم پس خلاصه اش کن و بگو یه روز دیگه میاییم امروز فقط اومدیم برآورد کنیم.ایشون هم گفتند چشم.

بعد از ورود آقایون با مدیریت که حرف زدن و شروع بکار کردن آقای رییس تشریف آوردن و نشستن دفتر بنده!تا از نزدیک شاهد ماجرا باشند.اول تراز کل خواستند بعد تراز معین.به تراز معین که رسیدن تو دلم آشوب شد و استرس گرفت هی سوال میکردن این چرا اینجاس اون چرا کوفت شده تو کله شون!و....

تا بعد از ظهر که من گفتم بهش بگو بهشون که بس بریم راضیشون کرد که بریم رسیدم خونه رفتم آرایشگاه و گفتم این موهای ۱متر و ۳۰سانتی من رو ویو کن یه نگاهی کرد گفت نه ولی بیچاره چون آشنا بود قبول کرد ساعت ۹:۳۰ از اونجا تموم شدم خداییش قشنگ شد.تا برسم تالار شد۱۰ دیر کردم ولی برو بچ همه جمع بودن جاتون خالی همگی ترکوندیم صبحی دیگه نمیتونستم پاشم پا هام درد میکرد.ولی خیلی خوش گذشت جاتون بنفش


ولی دغدغه ی این روزها برا مامانا چی میخرین؟؟؟؟؟