دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

آشتی آشتی

سلام به دوست جونی های خودم  

عیدتون مبارک

امروز میخام یه خبر بهتون بدم دوست دارم همه تون نظر های واقعیتون رو بدون رو در وایستی بهم بگین: 

من و مجید  با هم به توافق رسیدیم تا بدون شک و دو دلی دوباره رابطه مون رو باهم بسازیم وشک رو بزاریم کنار چون دیگه خسته شدیم از این وضع و نمیتونیم از هم بگذریم حدود ۹ ماه هست که نه با هم هستیم نه با هم نیستیم!! به همین خاطر دو دلی هامون رو گذاشتیم کنار و می خاییم با هم فعلا باهم بمونیم تا ببینیم سرنوشت قراره چی برامون رقم بزنه! 

ما هر دو عاشق هم هستیم و نمیتونیم همدیگرو ترک  کنیم این رو تو این ۹ ماه درک کردیم قلبهای ما به هم گره خورده من با تمام وجودم دوسش دارم و نمیخام حتی یه ثانیه ناراحت شه 

نمیدونم قراره چی به سرمون بیاد!ولی هر دومون امیدوار هستیم و میخاییم ادامه بدیم  

از موقعی که این تصمیم رو گرفتیم در آرامش به سر میبرم و بدون استرس دارم زندگی میکنم 

خدایا شکرت 

مجید عزیزم ازت ممنونم و دوست داااااااااااااااااااااااااااارمSmiley 

شما رو هم دوست دارم

نظرات 6 + ارسال نظر
سحر 1390/06/09 ساعت 16:48

سپیده من هیچی درمورده رابطت با مجید نمیدونم میشه چند تا سوال بپرسم؟!
چرا از هم جدا شدین وقتی همو دوست داشتین!؟
مجید مسئله خاصی داره که ازش جدا شدی؟

[ بدون نام ] 1390/06/09 ساعت 16:52

آخ آخ یادم رفت
سحححححححححححححححححححححر اوووووووووووووووول
راستی این فیروزه نمیخواد وبلاگ بسازه؟
دلم خیلی براش تنگ شده شارز هم ندارم ازش خبر بگیرم حوصله هم ندارم بیرون

سحر 1390/06/09 ساعت 19:27

سپیده وقتی اینهمه مجید دوست داره و تو هم دوسش داری فک میکنی مامانش بتونه جلوی باهم بودن شمارو بگیره!؟
اولا که مجید عاقل و بالغ و فک نکنم یه پسر 18 ساله باشه که واسه با تو بودنش نیاز به اجازه داشته باشه هرچند که اگه 18 سالشم بود این حقو داشت که خودش تصمیم بگیره
نمیگم رضایت اونا مهم نیس برعکس خیلی هم مهمه تا مادر اون راضی نباشه قطعا میتونین با هم باشین ولی اون آرامشی رو که باید داشته باشینو ندارین..
ولی مگه دلیل مخالفتش چیه؟! اونم حتما راضی میشه یه روزی
خواهر من با شوهرش قبل از ازدواج 6 سال دوست بودن و بعد 5 بار خواستگاری آخر تونستن با هم باشن تازه غیر از مخالفت مامان روح الله بابای منم مخالف بود و تصور کن مراسم خواستگاری فقط متلکی بود که بابای من و مامان روحی به هم می انداختن!!!

Nazanin 1390/06/09 ساعت 22:17

khoshbakht beshid azizam

Nazanin 1390/06/09 ساعت 22:19

az samime ghalbam arezoo mikonam ke hargez

nashnavam ya nakhoonam ke joda sjodid

eshghetoon javid baashe azizam

az inke arrmo khoshhalam

khodaya sedamo beshno majido sepide ba ham khoshhal

va khoshbakht beshan

سلام سپیده جونم خوشحالم که دوباره باهمین رفتم وبلاگ قبلیت نظر بزارم دیدم ادرس اینجاروگذاشتی عزیزم خیلی خوشحالم که خوشحالی من همیشه بهت سرمیزنم اما نمی دونم کد نظراتت چرا بازنمیشد واست نظر بزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد