دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

دختری عاشق با گیسهای بافته به رنگ شب

خدا همه امیدم تو هستی کمکم کن

انتقال یافت

یا سلام به همه ی دوستان 

 

طی در خواست دوستان که همه از بلاگ اسکای خسته شده بودن با یه عملیاتی که دوست خوبم فیروزه برام انجام داد این وبلاگ به آدرس زیر انتقال یافت  منتظرم که همگی بیایین به خونه جدید. 

 

 

 http://giso-kamand.blogfa.com/ 

 

 

3 سالمون تموم شد

امروز یاد آور خاطرات  3 سال پیش هست برام!  

3 سال پیش همین روز! اصلا فکرشم نمی کردم که روزی ما به هم اینقد وابسته شیم عاشق شیم! 

3سال گذشت و ما میخاییم پا بزاریم تو 4 سالگی! 

روزها مثل برق و باد گذشتن! اصلا احساس نکردم گذر زمان رو! 

تو این 3 سال خیلی اتفاق ها برامون افتاد اتفاقات تلخ و شیرین! ولی الان که فک میکنم حس میکنم بدترین اتفاقات هم شیرین بودن به نوعی! شیرین بودن که نتونستیم از هم جدا شیم و فهمیدیم که نمیشه! پس دیگه هیچ وقت حتی فکرشم نمیکنیم که بخاییم این کارو انجام بدیم! 

میخام یعنی تصمیم گرفتم که عوض شم! خودم نه! ولی بعضی از اخلاق های بدم رو ترک کنم! و بعضی اخلاق های بدش رو تحمل کنم! خدا کمکم کن بتونم. 

 

امیدوارم همه کسایی که کسی رو دوست دارن و دلی عاشق دارن روزی برسه که دارن دوتایی باهم تولد صدمین سالگرد عشقشون رو جشن میگیرن . 

خدایا شکرت

با یکی اختلاف حساب دارم ! اشتباه از طرف من بوده!نه اون! 

نمیدونم چه طور شده که اشتباه به این گندگی رو کردم! 

وقتی از سال مالی۸۹ میخاستم حسابها رو انتقال بدم به ۹۰ طرف بدهکار بوده و من بستانکار نقلش کردم حساب هام نمیخوندن میدونستم یه جای کار اشکال داره ولی ... هیچ وقت فک نمیکردم... خلاصه که من تازه این موضوع رو فهمیدم و جالب اینه که طرف یکی از اون آدمهایی هست که همه چی رو دیر حالی میشه نمیدتونستم چه جوری قراره این آدم رو حالی کنم این موضوع رو ۵ روزه تو دلم نگهداشتم به هیچ کی نگفتم چند شب بود که نمیتونستم راحت بخابم! 

شب اولی که فهمیده بودم از ساعت ۱۲ بیدار شدم همش مثل کابوس میدیدمش دیگه نتونستم بخابم استرس همه وجودم رو برداشته بود! دیروز صبح که اومدم همش احساس میکردم قراره بیاد و چک بخاد اون اتفاق افتاد اومد صداش رو که شنیدم رفتم دفتر دیدم به رییس میگه چک تسویه برج ۷ من رو بدید زنگ زد رییس : 

-چقد مونده تا ایشون تسویه شن؟ 

-لطفا بگید خودشون بیان اتاقم تا چکش رو خودم بنویسم 

-باشه می فرستمش اونجا 

 

اومد: 

-سلام خسته نباشید 

-سلام ممنون  

-لطفا عجله کنید من کارم زیاده 

-بلی حتما فقط یه مشکلی هست یه اختلاف حساب داریم باهم 

-چه اختلافی خانم؟ 

-یه مبلغی هست که ..(همه رو توضیح دادم) 

گفت من این ها حالیم نیست همه رسید هام رو باید در بیاری اصلا من این چک ها رو نگرفتم! 

-جریان چک ها نیست آقا از سال ۸۹ منتقل شده! 

-خب رسید های سال ۸۹ رو هم دربیارین اصلا من چرا باید پارسال بدهکار شما بودم؟؟؟؟؟؟  

-مشکلی نیست من همه رو در میارم 

-باشه پس چک منو بنویسین لطفا 

-نمیشه که باید این اختلاف حل شه بعد من چک بنویسم براتون! 

-من لازم دارم و.... 

-من فقط می تونم نصف مبلغ رو بنویسم  

-نه اگه نصفه ش رو میدی نمیخام!و قهر کرد و رفت! 

کجا رفت؟مستقیم دفتر مدیریت!!!!!!!!! و من سرشار از استرس بودم!که الان قراره رییس چی بگه؟ 

نتونستم تحمل کنم رفتم تو دیدم داره توضیح میده همه رو از سیر تا پیاز! با چهره ای پریشان  نگاهش میکردم رییس هم هیچی نگفت فقط گفت که اشکال نداره خی اختلاف دارید یه روز بیایین بشینین و حل کنین!و مرد رفت 

از اون روز رییس حتی یک بار هم ازم نپرسیده که جریان چیه؟ 

خدا صد هزار بار شکرت میکنم چون هر کی بود الان منو چند بار .... خدایا شکرت میکنم 

ولی ازت میخام بهم صبر بدی که بتونم از پس این کار بر بیام!استرس داره منو از پا در میاره چرا همیشه باید استرس داشته باشم 

ولی الان که اینجا نوشتم خالی شدم خیلی سبک شدم 

برام دعا کنین حل شه این مشکل دوستای گلم 

همه تون رو دوست دارم