تا حالا شده کاملا بی احساس باشی ندونی چه مرگته؟
هیچ احساسی نسبت به کسی نداشته باشی؟
نسبت به همه چی بی تفاوت باشی؟
هیچ اتفاقی هیجان زدت نکنه و عکس العملت به همه چی یه پوز خند باشه اونهم از نوع مزخرفش؟
حتی به خودم احساس ندارم
کاش میدونستم چه مرگمه؟
یا چی می تونه آرومم کنه فک که میکنم می بینم هیچ اتفاقی باعث خوشحالی من نمیشه!خوشحالی که نخاستیم حداقل از این بی احساسی در بیام هیچی عصبیم هم نمیکنه!
حوصله حرف زدن هم ندارم!
از صبح هیچ کاری نکردم هیچ کاری!چند نفر اومدن که گفتم برین فردا بیایین.
یا فیس بوک هستم یا وبلاگ ها میگردم!
هیچ کدوم رو هم نمیتونم بخونم فقط صفحاتش رو باز میکنم بعد می بندم بی هدف!معلوم نیست دارم دنبال چی میگردم!
اگه زیاد حرف بزنم سرایت میکنه بهتون پس زر نزنم و برم بهتره!
میخام از این جا راحت داد بزنمممممممممممممم بگم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
می شنوی صدام رو؟
بهت اعتقاد دارم میدونم که هستی!وجودت رو حس میکنم ولی خیلی وقته بغلت نکردم بوست نکردم!چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا چرا؟یه مدتی هست از هم غریبه شدیم وقتی چیزی ازت میخام جواب سر بالا میدی بهم!میدونم چرا خب حق داری چون منم ازت خیلی رسمی میخام مثل سابق نمیخام!
یادمه چند سال پیش اومده بودم بغلت کاملا لمست کردم گفتم خدا سرنوشت منو ختم بخیر کن یه کاری کن برام دارم احساس تنهایی میکنم بهم گفتی تو یه انسانی و باید عشق بورزی محبت کنی!این کار یادت نره! منم اومدم با این مجید خان ....... نمیدونم اصلا چطور شد؟چرا همه چی جور شد؟نمیدونم چرا همه چی موافق ما پیش رفت!همه چی رو خودت جور کردی که تونستیم همدیگرو ببینیم؟گفته بودی محبت کن!کردم!گفتی عاشق شو!شدم!چیکار باید میکردم که نکردم؟
خودت خوب میدونی که داشتیم تموم میکردیم من زیاد به استخاره اعتقاد ندارم ولی اون که برا مهمترین کارا استخاره میکنه و اعتقاد خاصی داره بهش،خب تو که میدونستی قراره این طور شه؟چرا اون استخاره خوب ازآب در اومد؟چرا خیلی خوب بود و اون آقایی که خیلی ها پیشش می رفتن برا استخاره این طور گفت که اگه بخاطر ازدواج هست بهترین ازدواج می شه و خیلی خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خودت خوب میدونی ان استخاره عامل مهمی شد تا باز ادامه بدیم؟مگه نمیدونستی قراره به هم بزنیم؟مگه نمیدونستی قراره یه روز از هم جدا شیم؟
نه میدونستی!خوب هم میدونستی!
چرا اون موقع به صلاحمون بود ولی حالا به صلاحمون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
خودت هم خوب میدونی به عظمتت به مهربونیت به اینکه منو دوست داری شاید عاشقمی شکی ندارم!میدونم منو دوست داری پس میگم کمکم کن مثل همیشه تو که منو تنها نذاشتی تا حالا؟این بار همروش لطفا کمکم کن تا تمومش کنم به هر قیمتی که هست .
قربونت برم من خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوست دارم خیلی زیاد.
شب نوشت :
نمیدونم تو دلم چه خبره یه چیزی شبیه آشوبه داره می جوشه میزون نیستم یه چیزی مثل دلتنگی شاید دلتنگم!نمیدونم چیکار کنم خوب شم ولی اینو میدونم زیاد میزون نیستم
خال خوووووووووووووووووووووووب نیست! اصلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
دیووووووووووووووووووووووونه دلم برات تنگ شدهههههههه شدیددددددددددددددددددددددددددددددددد
این روزها با آهنگ آدم فروش شادمهر زندگیمو سر میکنم و باهاش آروم میشم خیلی آرومم میکنه این آهنگ اونقد جوگیرش شدم که پشت دستم رو داغ کردم عکسشو گرفتم و شب براتون میزارمش ازخونه نمیدونم به حدی هست که ردش همیشه بمونه یا نه اولش میخاستم با ته سیگار این کارو انجام بدم ولی عرضه شو نداشتم.
چیه میخای بگی خرم؟
اگه تو هم به جای من بودی این کارو میکردی! از خدا میخام هیچکی جای من نباشه!
3سال تمام برا خودت رویا داشته باشی و باهاش زندگی کنی!که چی ؟؟؟؟؟بعد سه سال بدونی همش کشکه؟؟؟؟؟؟همش رفت بر باد هوا؟؟؟؟؟؟؟؟به همین سادگی؟3سال شب و روز یکی رو بپرستی بعد به این نتیجه برسی که نشد؟به همین راحتی؟
خب چیه می پرسی حالا چرا داغ گذاشتم؟
این داغی هست که به چشم میاد ولی من یه داغ بزرگ موند رو قلبم برای همیشه!این هم میخام جلو چشم باشه و دیگه از این به بعد عاشق نشم!از این به بعد به هیچ کسی اعتماد نکنم!از این به بعد برا خودم تو رویا زندگی نکنم!تو واقعیت باشم!بدونم این دنیا یه دنیای کثیفی هست که هر کی هر چی دوست داره به زبونش میاره ومیگه و بعد راحت میزنه زیرش!به همین راحتی!
اثر خوبی داره هااااااااااااا ولی امتحان نکن هیچ وقت چون خیلی درد داره!
بعدا نوشت: اینم عکسش با تاخیر
http://s1.picofile.com/file/7109585585/30112054529.jpgامیدوارم همه خوب باشین
آمار همه دستمه بعضی ها تظاهر میکنین به خوبی ! و جالب اینه که فک میکنن ما نمی فهمیم! (این قسمت قابل توجه نازی و فیغو بود)
چیه؟؟؟؟؟؟؟؟خوب آره خودمم خوب نیستم ولی به همه میگم خوبم شکر خداااااااا خب چیکار کنم؟؟؟؟؟؟چی بگم؟نمیدونم چه مرگمهههههههههه نمیدونم!هر ثانیه یه تصمیم میگیرم یکی رو میخام منو بگیره بین دو دستاش محکم منو تکون بده بگه دختر به خودت بیاا بدون داری چی کار میکنی کاری که خودم اگه فیروزه پیشم بود باهاش اینکارو میکردم فیروزه نمیدونه داره چیکار میکنه آره با خودتم!خود خودت به یکی نیاز داری فیروزه که اونقد تکونت بده تا به خودت بیای اکه لازم باشه یه سیلی هم بزنه تو گوشت! من اونجا بودم کاری میکردم به خودت بیای و این قد غرق نشی!
کاری که میخام الان یکی باشه و منو به خودم بیاره یکی بزنه تو گوشم شاید بیدار شم!شاید بدونم دارم با خودم چیکار میکنم بدونم چرا دارم خودمو نابود میکنم!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟
فیروزه تو هم داری اینکارو میکنی!داری خودتو نابود میکنی!منو نگاه کن!عبرت بگیر! نمیخام مثل من شی فیروزه نمیخام مثل من شی!اصلا دوست ندارم دائم کلافه باشی دایم دو دل باشی!نمیخاااااام می فهمی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببین منوووووووووووو خوب ببین خوبه خوب نگام کن!مثل من نشوووووووووووووووووووووووووووو
نازی تو داری چیکار میکنی؟این قد میری تو خودت که چی؟؟؟؟؟؟؟؟آخرش که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه غصه بخوری چی درست می شه نازی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این قد فک نکن!کمی بی خیال باش!کمی به فکر اون بچه باش داریوش چه گناهی کرده این وسط؟که هی میری تو خودت ناراحت می شی دارو نمیخوری؟اگه فردا یه اتفاقی افتاد که مریضیت عود کرد چی؟تکلیف داریوش چیه؟؟؟؟؟
بابا داریوش یه مادر شاد میخاد بگه بخنده باهاش بگرده!نه مامانی که غم گرفته؟ایثار مادرانه کجاست؟چرا نمیخای شاد باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه غمگین باشی هم مشکلاتت حل نمی شن!ا
سحر تو چی؟داری چیکار میکنی؟اینقد نگو دوسش دارم دوسش دارم بزار گم شهههههههههههه تو فقط وابسته اونی نه عاشق اون!مطمئنم!
نمیدونم چرا همش دارم همه رو دعوا میکنم!اگه ادامه بدم بیشتر قاط میزنم پس میرم./
امروز وقتی از خاب بیدار شدم حواسم سر جاش نبود چون خوب نخابیده بودم نزدیکای سحر خوابم برد یادم رفت اب تابم رو بیارم تاعکسی که دیروز از میز کارم گرقته بودم رو براتون بزارم ولی اشکال نداره شب از خونه عکسشو میزارم براتون تا ببینین چه اوضاعی بود این جا.چرا آبدارچی تمیز نکرده بود؟چون بنده یه کاغذ آ4 چسبونده بودم رو میز و نوشته بودم دست نزنید!چرا؟چون همش مدارک بود و اگه یکی گم میشد... دیروز کل روز کاریم به مرتب کردن میزم گذشت البته چند تا ارباب رجوع داشتم ها فک نکنین کار رو کلا تعطیل کرده بودم!نه ولی کارهای دیگه رو تعطیل کرده بودم زیاد هم کاری نداشت ها بعضی از مدارک ها رو که باید تکمیل میکردم و می فرستادم به ادارات یه سر اطلاعات بودن و یه سری رو هم باید تایید میکردم و میدادم به کارمندا تا کاراشون رو انجام بدن ولی خب بعضی وقتها مشغله کاری اجازه نمیده تا به این چیزا برسی.
http://s1.picofile.com/file/7102381284/ok.jpg
حالا جونم براتون بگه از خودم:
(جسمانی):
دیروز رفتم دندانپزشک تا اون دندونی که اذیتم میکرد رو د کی جون عصب کشی کنه ،کار جلسه اولش که تموم شد گفت دقیقا دندون کناریت هم خرابه و باید روش کار کرد الان که این منتطقه بی حس هست اجازه میدی اونم کار کنم منم که از آمپول بی حسی وحشت دارم گفتم آرم و 2 تا دندونم رو کار کردتمام شب فک درد داشتم.الان هم دارم و نمیتونم حرف بزنم ترجیح میدم حرف نزنم ولی خوبیش اینه که از فردا دندون درد ندارم!
(روحی):
خحوبم فقط دو دل هستم نمیدونم باید چیکارکنم به حرف عقل گوش بدم یا حرف احساسم؟هر آدم عاقلی میگه عقل!ولی این آدم عاقل نمیدونه این دل چی میکشه و توش چه خبره؟نمیدونه این دله وقتی میگیره دیگه نفسش بالا نمیاد به زور نفس میکشه اگه به جز خودم کسی ببینتم زودی زنگ میزنه اورژانس ولی خودم میدونم بعد چند دقیقه ای خوب خواهم شد!عقل نمیدونه این دل وقتی کاملا گیج می شه همچین تند میزنه که وقتی دستم رو میزارم روش احساس میکنم از شدت فشارش دستم هم باهاش میره بالا و پایین و منتظر میشم تا قفسه سینه ام رو بشکافه!
(کلی): خوبم ،بد نیستم از وضعیت فعلی راضی ام ،شکر خدااااا
(آرزو)
خدایا هیچکس رو سر دو راهی قرار نده،خدایا کاری کن نازی جونم قرص هاش رو بتونه مرتب بخوره ،خدایا فیروزه رو با اومدن رضا شاد کن،خدایا یه مرخصی جور کن با نازی و فیغو بریم شمال،خدایا همه کسایی که دارن الان این مطلب رو میخونن رو سلامت و شاد کن هم خودشون و هم خانواده و کسایی که دوسشون دارن رو.