سلام به همگی
امروز با ریاست محترم رفتیم ماموریت شهرستان (مهاباد) ، نتجه ماموریت خیلی خوب بود برای تشویقی بنده جناب رییس فرمودند بریم بازارچه مرزی مهاباد و ما استقبال فراوان کردیم و نیشمان باز شد،گقت:هرجی دوست داری بخر و من با پر رویی تمام دستم رو گداشتم رو گرونترین شلوار جین رفتیم جلوتر یه مغازه بزرگ عطر و ادکلن بود گفتم بیا یه ادکلن بخر برا خودت
گفت آره راست میگی رفتیم تو یکی براش خریدیم گفت تو نمیخای؟ تو دلم گفتم مگه میشه ادکلن مفتی نخام؟ گفتم بزار بینم اگه خوبش رو پیدا کنم میخریم گفت انتخاب کن منم یه آزرو برداشتم فک کنم تو دلش فک کرد گفت اگه بریم جلوتر این دختره همه چی میخره گفت دیگه چیزی لازم نداری؟بریم ؟تا نهار بخوریم دیر میشه برسیم شرکت گفتم باشه بریم
این بود ماجرای ماموریت ما!
حالا یه قضیه دیگه من یه مزاحم سمج دارم دیوونم کرده
برو بده بازش کردم
اولللللللللللللللللللل
فدات بشم فیغو تو همیشه اولی
خوش به حالتتتتتتتتتتتتتتتت مردم چه رئیس هایی دارن والاااااااااااااااااا
دیدی گفتی چه خوب میشد فرزاد شماره تو داشت زنگ میزد بهت تو فکر می کردی رضاست میخورد تو پرت حالا گیر خودت اومد ها ها ها
آخه این خیلی سمجه اصلا هم نمیشناسمش
سلام
وبلاگ خوشکلی داری
هوای این رییستم داشته باش
کم از این ها گیر میاد
ممنون
واقعا رییس خوبیه از این بابت شانس آوردم
سسسسسسسسسسسسسسسلام
وبت خیلی خوشجیل و موشجیل بود[نیشخند]
با تبادل لینک موافقی سربزن[گل][خونسرد]
هم اسممی
دوست دارم بهار
دلم برات تنگ شده
سر کاری سپید؟